سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
اقتصادهای بزرگ دنیا چگونه در برابر کرونا زانو زدند!
جعفر بلوری در روزنامه کیهان نوشت:
کووید-19، هفت ماهی میشود که میهمان انسان است و در این مدت، خسارتهای سنگین و بعضا جبرانناپذیری بر کشورهای دنیا وارد کرده است. اکنون که در حال مطالعه این یادداشتید، چیزی بالغ بر 14 میلیون نفر در سراسر جهان به این ویروس مبتلا و نزدیک به 606 هزار نفر نیز جان خود را از دست دادهاند. در ماههای نخست شیوع، ناشناخته بودن ویروس در کنار تازگی آن برای مردم، موجب بروز نوعی «وحشت همگانی» و حتی شکلی از «هیستری جمعی» و در نتیجه هجوم به فروشگاهها برای خرید ماسک، مواد شوینده و بهداشتی، مواد غذایی و حتی سلاح شد. همین ترس باعث نسخهپیچیهای بعضا عجیب و غریبی هم شد که امروز با گذشت هفت ماه و آگاهتر شدن پزشکان و مردم، بعضی از آنها، مضحک به نظر میرسند.
«قرنطینه» کردن اما یکی از راهکارهای پیشنهادی و پرچالش بود که موافقان و مخالفان زیادی هم دارد. شاید باورکردنش سخت باشد اما نیمی از مردم کره زمین، در ماههای نخست همگانی شدن شیوع، به قرنطینه رفتند. تغییر پیدرپی دستورالعملها، خسته شدن مردم در کنار وجود آدمهای بیملاحظه که در همه جوامع تعدادی از آنها یافت میشود، و از همه مهمتر، «آجر شدن نان مردم»، دست به دست هم دادند و بسیاری از کشورها را به برداشتن محدودیتها «مجبور» کردند. همین «شُل» کردن از روی اجبارِ سختگیریها کافی بود تا موجهای بعدی کرونا هر آنچه این کشورها با سختگیری و قرنطینه «رشته» بودند، «پنبه» کند. سازمان بهداشت جهانی اکنون میگوید، کشورهایی موفق به مدیریت و کنترل نسبی این ویروس شدهاند که، دست از این سختگیریها و قرنطینه کردنها برنداشتهاند. اما همه کشورها دارای تواناییهای یکسان نیستند و همین تفاوت در داشتهها، در این میدان سخت، تعیینکنندهاند.
کشورهای دنیا بسته به داشتههای اقتصادی، علمی و فرهنگی خود، به جنگ این ویروس میروند و گاهی هر یک به شکلی متفاوت با دیگری، سعی در مهار این ویروس دارند اما در این بین، مشکلات مشترکی هم برای تمام کشورها به وجود آمده که شاید مهمترین آن، انتخاب بین یکی از این دو گزینه یعنی «نان» یا «جان» است. بازگشت محدودیتها و قرنطینه یعنی، انبوهی از مشکلات اقتصادی، برداشته شدن این محدودیتها هم یعنی، به خطر افتادن جان مردم! انتخاب بین این دو حقیقتا سخت است. اما به نظر میرسد برخی کشورها، راهحل سومی یافتهاند و آن ترکیبی از این دو است که تلاش میکند، هم اقتصاد را در حد ممکن سر پا نگه دارد و هم محدودیتها را تا حد ممکن حفظ کند. اما به نظر میرسد نتیجه این روش نیز «خیلی مطلوب» نبوده و خسارتهایی که کشورها در سراسر دنیا در دو حوزه جانی و اقتصادی دیدهاند، «بزرگ» است و این وضع در کشورهای بزرگ صنعتی نیز صدق میکند اما طبیعی است در این بین، خسارت کشورهایی که فقیرند و از امکانات کمتری برخوردارند بزرگتر باشد!
طبق آخرین گزارشهای رسمی، کروناویروس، تولید ناخالص داخلی آمریکا را 37 درصد کاهش داده (صندوق بینالمللی پول) و شمار بیکاران در این کشور را به رقم باورنکردنی 52 میلیون نفر رسانده است. این ویروس باعث رکود سنگین اقتصادی در این کشور شده که به گفته مقامات آن، «از سال 1929 تاکنون بیسابقه است». آمریکا جزو معدود کشورهای غربی است که در هر دو جنبه «جانی» و «اقتصادی» خسارتهای بسیار سنگینی متحمل شده. این کشور تا لحظه تنظیم این یادداشت، نزدیک به 3 میلیون و 840 هزار مبتلا و 143 هزار تلفات داشته که بدترین وضعیت در میان تمام کشورهایی است که آمار خود را اعلام میکنند. وزارت بهداشت آمریکا اخیرا گفته بود، «هر کاری از دستمان برمیآمد برای مهار کرونا کردیم اما، کووید-19 آمریکا را به زانو در آورد».
اوضاع در سایر کشورهای صنعتی نیز تعریفی ندارد و بسیاری از آنها به زانو در آمدهاند. چندی پیش ژاپنیها اعلام کردند،
780 شرکتشان، اعلام ورشکستگی کردهاند. کرونا رشد اقتصادی این سومین اقتصاد دنیا را هم «منفی» و این کشور را بعد از سالها وارد رکود کرده است. رویترز پیشبینی کرده «کرونا اقتصاد ژاپن را با بیشترین سرعت کوچک خواهد کرد». آلمان یکی دیگر از کشورهای صنعتی است که، به رغم داشتن کارنامه قابل قبول در کاستن از میزان تلفات کرونایی، در حوزه اقتصاد، ضربات سنگینی خورده است. «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان میگوید کشورش تحت تاثیر این ویروس «با عمیقترین بحران اقتصادی» خود «طی چند دهه گذشته مواجه شده است» و رسانههای این کشور نیز میگویند، از هر چهار شرکت آلمانی، فعالیت سه شرکت تحت تاثیر این ویروس مختل شده و 50 درصد از شرکتهای آلمانی نیز تمام یا بخش زیادی از فعالیت خود را تعطیل کردهاند. اوضاع در انگلیس، ایتالیا، سرزمینهای اشغالی، اسپانیا، صربستان، پرتغال، یونان و... نیز بهتر از این کشورها نیست. در برخی سرزمینها مثل سرزمین اشغالی، ژاپن و آمریکا، این ویروس و تبعات اقتصادی و جانی آن، تبعات سیاسی و اجتماعی به دنبال داشته و به عنوان مثال بیش از 21 روز است که سرزمینهای اشغالی فلسطین، شاهد تجمعات و شورشهای ضددولتی است. برخی در «اسرائیل» با شعار «ما گرسنهایم» علیه محدودیتهای کرونایی، سوءمدیریت دولتی و فساد اقتصادی به خیابانها میآیند.
اگر مبنای قضاوت درباره عملکرد کشورها را آمارهای رسمی آنها بگیریم، در میان کشورهای دنیا، چین، منطقه هنگکنگ و نیوزیلند، عملکرد نسبتا بهتری در هر دو حوزه اقتصادی و جانی داشتهاند که این آمار نیز اصلا قابل تکیه و اعتنا نیست چرا که بارها در همین مناطق، پس از انتشار گزارشهای موفقیت در مدیریت کرونا، موجی تازه از راه رسیده و همه گزارشهای مثبت را باطل کرده است!
آخرین موضعگیریهای بالاترین مقامات رسمی در دنیا نشان میدهد، کرونا، ویروسی نیست که به این زودیها بتوان از شرش خلاص شد. بعضی نیز میگویند انسان قرن 21 باید خود را مهیای زندگی با این ویروس کند. برخی حتی از لزوم تغییر سبک زندگی میگویند. وقوع «دعواهای سیاسی» و «دزدی» بین نزدیکترین متحدان نیز تحت تاثیر این ویروس شروع شده و برخی معتقدند، دستاوردهای بینظیری مثل «اتحادیه اروپا» را به فروپاشی نزدیک کرده است. با توجه به آنچهاشاره شد و واقعیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیِ آنچه در این هفت ماه گذشت، اینطور به نظر میرسد که، رعایت جدی پروتکلهای بهداشتی و از همه مهمتر، زدن ماسک، تنها کاری است که از دست بشر بر میآید و خسارتهای مادی و جانی آن نیز، ادامه خواهد داشت و کشورها بسته به ظرفیتها و تواناییهایی که دارند با انتخاب سیاستهایی، صرفا میتوانند آن را کنترل کنند، آن هم تا حدودی! قصه کرونا شبیه قصه «پشه و نمرود» است. یک ویروس که با چشم غیرمسلح دیده نمیشود، روی انسان مغرور قرن 21 را کم کرد. تصورش را بکنید، به انسانی که تا همین هفت ماه پیش دغدغهاش، چگونگی زندگی کردن روی ماه و مریخ، زیر یا روی دریا بود امروز باید، نحوه درست شستن دست و زدن ماسک را آموخت!
بخش پایانی این یادداشت شاید با روند کلی این نوشتار، همخوانی زیادی نداشته باشد اما بیارتباط با آن هم نیست و حیف دیدیم، به آن اشاره نکنیم. بخوانید:
وقتی کشورها درگیر بحرانی بزرگ میشوند (اینجا بحران اقتصادی)، «طبیعی» است، اگر هنر کنند بتوانند، گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در فضایی که از اوضاع اقتصادی برخی کشورهای دنیا ترسیم شد، اینکه منتظر بنشینیم تا کشوری از راه برسد و با مذاکره یا بیمذاکره به بهبود شرایط اقتصادی کشور کمک کند، مضحک نیست؟! مخاطب این جمله، کسانی هستند که هر اتفاقی-تاکید میشود- هر اتفاقی در کشور رخ میدهد، میگویند «برویم و مذاکره کنیم». باور بفرمایید وقتی ویروس کرونا از راه رسید، عدهای از همین عوامل وضع موجود در کشور گفتند، فرصت خوبی است، برویم و مذاکره کنیم!
شکستن روند تصاعدی کرونا با مشارکت اجتماعی
کیانوش جهانپور در روزنامه ایران نوشت:
بیماری کووید-19 مثل هر بیماری واگیر دیگری تا زمانی که زنجیره انتقال و مسیر انتشار آن قطع نشده باشد و عامل ایجاد کننده آن همچنان در محیط وجود داشته باشد، میتواند منشأ طغیان یا همهگیری مجدد باشد و چه بسا این چرخه تا زمان ریشهکنی یا حذف بیماری بارها و بارها میتواند تکرار شود. همه عوامل و توصیههایی که موجب مدیریت و کنترل بیماریهای واگیر از جمله بیماری کووید-19 شود تا زمانی که برقرار باشد بیماری تحت کنترل یا مدیریت باقی خواهد ماند.
بدیهی است وقتی که یکی از پایهها یا همه این عوامل به هر دلیلی سست شود، لاجرم طغیان یا همهگیری مجدد بیماری را شاهد خواهیم بود.
فصل اول شیوع بیماری کووید-19 در کشور با عزم و اراده راسخ ملی و همکاری بین بخشی مطلوب با سیاست حداکثری در خانه ماندن و اعمال محدودیت در رفت و آمدها، تجمعات و ترددهای شهری و بین شهری و مداخلات بهداشتی نظیر غربالگری، رهگیری و جداسازی بیماران در منزل یا بیمارستان بعد از 45 روزدر کشور به مرحلهای رسید که میتوان از آن به عنوان توفیق نسبی و مدیریت نسبی بیماری یاد کرد. چنان که در اردیبهشت ماه 99 کاهش چشمگیر آمار مبتلایان و موارد مرگ و میر ناشی از این بیماری مؤید درستی و بهنگام بودن این اقدامات بود اما افزایش تعداد موارد ابتلا در اواخر خردادماه و بالا رفتن موارد مرگ و میر در تیرماه نشان از نامطلوب بودن سطح رعایت نکات بهداشت فردی و عمومی و عدم رعایت مناسب پروتکلهای بهداشتی ابلاغی در خردادماه است. شکستن این روند تصاعدی زمانی مقدور خواهد بود که مشارکت اجتماعی مطلوب و تجربه شده به همراه اقدامات مداخلهای و نظارتی دولت و حاکمیت مجدداً برقرار شود. پوشیده نیست که تداوم در خانه ماندن برای مدت طولانی در تحمل هیچ اقتصاد و ساختار اجتماعی نخواهد بود.
لذا برای در خانه ماندن نیروی انسانی فعال باید جایگزینی یافت که مطابق تجارب و مطالعات متعدد باشد. رعایت فاصلهگذاری و به طور خاص استفاده همگانی از ماسک در مکانهای عمومی میتواند آلترناتیو (جایگزین) در خانه ماندن نیروهای فعال جامعه در مقابله با کرونا باشد.
از این رو از هفته اول تیرماه پویش «من ماسک میزنم» کلید خورده و از میانه تیرماه هم استفاده از ماسک در مکانهای عمومی اجباری شده است و در صورت تحقق بخش اعظمی از اهداف این طرح، میتوان به کاهش چشمگیر موارد ابتلا و فوت در میانه مردادماه دل بست. تردیدی نیست حتی به دنبال رسیدن به این نقطه نسبتاً مطلوب، استمرار آن منوط به تداوم مشارکت و نظارت خواهد بود. قدر مسلم تا زمانی که واکسن مؤثر یا درمان قطعی برای این بیماری یافت نشده است، این روند برای ماهها و چه بسا شاید سالها بر سبک زندگی اهالی این کره خاکی حاکم خواهد بود.
لزوم پرهیز از شرطیکردن اقتصاد کشور
محمدکاظم انبارلویی در روزنامه وطن امروز نوشت:
رهبر حکیم انقلاب درباره مجلس یازدهم از عنوان «قویترین و انقلابیترین مجلس پس از پیروزی انقلاب اسلامی» استفاده کردند که این مسأله در چند زمینه حائز اهمیت است.
1- مشخصه این مجلس این است که جوانان پرانگیزه، باایمان، تحصیلکرده و کارآمد به مجلس راه پیدا کردهاند که میتوانند موتور حرکت مجلس به سوی اهداف انقلابی باشند.
2- شماری از مردان انقلابی و دارای سوابق اجرایی که از استانداران و وزرای دولتهای سابق بودند به مجلس راه پیدا کردهاند.
3- پیشکسوتانی از نمایندگان مجلس که در ادوار گذشته بودند در این مجلس حضور دارند.
این نخستینبار است که رهبر بزرگوار انقلاب از کلیات یک مجلس با این مشخصات یاد میکنند و همین است که امید مردم به نمایندگان انقلابی، قوی و جوانان پرانگیزه و مدیرانی که قبلا در چندوچون اجرا بودند و الان در مقام تقنین برآمدهاند، برای اصلاح امور زیاد است.
رهبر انقلاب 6 توصیه فوقالعاده مهم به نمایندگان انقلابی داشتند و فرمودند: «باید نیت خود را خالص کنید، فقط برای مردم کار کنید، از جوزدگی پرهیز کنید، به سوگند نمایندگی خود فکر کنید؛ بویژه درباره پاسداری از اسلام و دستاوردهای نظام، روی مسائل کلیدی و اصلی تمرکز کنید و از حاشیهپردازی پرهیز کنید، اولویتبندی نسبت به مسائل کشور داشته باشید و مسائل کشور را بشناسید». اولویتهای مجلس از نگاه رهبر حکیم انقلاب هم اهتمام به تولید در کشور، اهتمام به اشتغال، مهار تورم، ارائه راهکار برای خم نشدن پشت مردم زیر بار تورم افسارگسیخته و یافتن راهحل برای افزایش ارزش پول ملی بود.
نظام مالی و پولی کشور نیاز به مدیریت فنی دارد، مرکز قانونگذاری کشور باید در این مدیریت سهم تقنین را ادا کند، صدور نفت امروز به کمترین میزان خود رسیده و مجلس باید ترتیبی اتخاذ کند که بودجه آینده بدون اتکا به نفت باشد، مسکن، ازدواج و تسهیل مسیر آن، مسأله فرزندآوری و جلوگیری از حرکت کشور به سمت پیری و مدیریت فضای مجازی که اکنون دشمن از طریق مدیریت آن در حال طراحی فتنه سوم علیه جمهوری اسلامی ایران است و رسانهها از آن به عنوان تابستان داغ یاد میکنند که عمدتا تمرکز دشمن بر روی فضای مجازی است، نکات مهمی است که باید توسط مجلس برایشان فوری چارهاندیشی شود.
نقطه فوقالعاده مهمی که مقام معظم رهبری فرمودند اشاره به ظرفیتهای مهم کشور بود. اولین ظرفیت کشور که توانسته تولید ملی را ارتقا ببخشد، هزاران شرکت دانشبنیان است، مجلس باید بر تقویت شرکتهای دانشبنیان اهتمام ویژه داشته باشد. دومین ظرفیت کشور اجرای صدها طرح زیربنایی است که به رغم عنصر تحریمها در حال انجام است. سومین ظرفیت، بهرهبرداری مستمر از طرحهای جدید است؛ طرحهایی که جدید اجرا شده و به بهرهبرداری رسیده است. چهارمین ظرفیت کشور پیشرفتهای حیرتانگیزی است که در صنایع نظامی داریم و به سلاحهایی در زمین، هوا و دریا دست پیدا کردهایم که کشور را در مقام بازدارندگی قرار داده است به طوری که هیچ قدرت منطقهای و فرامنطقهای نمیتواند حتی فکر حمله به ایران را داشته باشد.
پنجمین ظرفیت کشور موفقیتهای فضایی ماست. در حال حاضر در باشگاه فضایی جهان تنه به تنه قدرتهای بزرگ دنیا در حال حرکت هستیم. ششمین ظرفیت کشور در حوزه پدیدههای طبیعی، جغرافیایی و تاریخی است. ملتی با سابقه 7 هزار سال تمدن بشری روی زمین هستیم و از یک پشتوانه تاریخی برخورداریم.
و هفتمین ظرفیت کشور، ظرفیت معنوی مردم است. ما در دوران اوجگیری کرونا دیدیم که ملت با «جنبش مواسات» و حرکت مؤمنانهای که از ماه رمضان آغاز شد هم دولت و هم ملت در کنار هم توانستند ظرفیتی ایجاد کنند که به ۴-۳ دهک آسیبدیده جامعه کمک مؤمنانه شود.
رهبر انقلاب 5 ویژگی هم به عنوان فرمول حل مشکلات اقتصادی ارائه دادند؛ دشمن اینگونه القا میکند که مشکلات ملت ایران راهحل ندارد و راهی جز مذاکره و در نهایت تسلیم باقی نمانده است.
مقام معظم رهبری خطاب به نمایندگان مجلس فرمودند: مشکلات کشور راهحل دارد و 5 راهحل عملیاتی در این باره مطرح کردند.
نخست اینکه سراغ خوداتکایی بروید. دوم به جوانان اعتقاد و اعتماد پیدا کنید. اعتماد به نفسی که جوانان دارند نقطه اتکای ما به سوی پیشرفتهای شگرف است و همین به حل مشکلات کشور کمک میکند. سوم استفاده از بنیه قوی کشور، زیرا زیرساختهای فوقالعاده بزرگی در کشور در سالهای گذشته و در دولتهای قبل ایجاد شده و امروز این زیرساختها کمک میکند تا هم به تولید، رونق بدهیم و هم جهش تولید ایجاد کنیم. چهارم اینکه به طور کلی از خارج از کشور قطع امید کنیم، زیرا هیچ کمکی از خارج به ما نخواهد رسید و هیچ خبری در غرب نیست و باید برای توسعه کشور به عزم و اراده ملت خود تکیه کنیم.
و آخرین فرمول پرهیز از شرطی کردن اقتصاد کشور است؛ باید واقعیات کشور را در نظر گرفته و بر اساس آن برنامهریزی کنیم.
مجلس به کمک دولت بشتابد
غلامعلی جعفرزاده ایمنآبادی در روزنامه آرمان ملی نوشت:
ایران اکنون به وفاق، همدلی، همکاری و یکپارچگی نیاز دارد. البته این به آن معنا نیست که همه حرفها با یکدیگر مطابقت داشته باشد بلکه به این معنی است که حداقل در اصول با یکدیگر مشترک باشیم.
از یک طرف تحریمها به کشور فشار میآورند. از طرف دیگر، ترامپ هر چند روز یک بار، تاریخ فروپاشی برای خودش تعیین میکند. رئیسجمهور آمریکا در حال خودزنی است و به بهانه رای آوردن در انتخابات سعی دارد که از تحریمهایی که علیه ایران اعمال میکند نتیجه بگیرد. از سوی دیگر همه به اتفاق قبول داریم که مردم ایران در شرایط سختی قرار دارند، اما حتی 30 درصد از پیشبینیهای ترامپ هم درست از آب درنیامده و این پیروزی نیز به دست مردم محقق شد.
در همه جای دنیا اتاق فکر دارند و در آن تصمیم میگیرند که چه گزینهای برای کشور خوب و چه گزینهای مطلوب نیست. البته در ایران هم اتاق فکری تشکیل دادند که به محلی برای مچگیری از دولت تبدیل شده است. اگر ضعفی در دولت هست باید برآورد شود. باید به دولت، مجلس و قوه قضائیه کمک کرد و این کمک هم در جهت حل مشکلات مردم باشد. در زمان حساس کنونی باید با مردم شفاف بود.
اقتصاددانها دلایل سخت و دشوار فروش نفت را اعلام کنند. کشور امروز با بحران مواجه است. ما با بیش از 50 درصد کمبود بودجه روبهرو هستیم و این خودش معضل بزرگی است. در این برهه صلاح نیست که یکدیگر را تخریب کنیم. به نظر میرسد که ماموریت برخی نمایندگان جدید، زدن دولت است. در صورتی که این زدنها راهحل نیست. کدام مشکل ملت با نطقهای آتشین برطرف شده است؟ مجلس باید کار کند و با پیشنهاد طرح و لایحه به کمک دولت بشتابد.
با نطق کردن بهتنهایی مشکلی از کشور حل نمیشود. نباید مجلسیها آنقدر در مقابل دولت تند عمل میکردند که رهبر معظم انقلاب هم ورود پیدا کند. تحریمها به اندازه کافی دولت را تحت فشار قرار دادهاند. این دولت دیگر جانی برایش باقی نمانده که حالا از شخص دیگری هم حرف بشنود. این قبیل منتقدان به دولت را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: دسته اول عدهای هستند که خودشان را به خواب زدهاند که نمیتوان از آنها توقعی داشت. دسته دیگر، کسانی هستند که دولت جمهوری اسلامی ایران را با دشمن اشتباه گرفتهاند. این قبیل افراد از لحاظ دشمنشناسی ضعیف هستند.
ما دشمنی در داخل مرزهای کشور نداریم. دشمن ما رژیمصهیونیستی و غرب است. مردم ما نظام را دوست دارند. مسئولان هم خواهان انجام کار سازنده برای کشور هستند اما در اجرا ضعیف عمل میکنند. به نظر میآید که باید منتقدانی متدین، منصف و آگاه به امور به مسائل کشور ورود کنند و به خاطر ملت، صادقانه و خالصانه به دولت یاری رسانند.
آن سوی نگاه جدید دولت غنی به ایران
سیداحمد موسوی مبلغ در روزنامه خراسان نوشت:
ترافیک سفرهای میان کابل و تهران، در یک ماه گذشته، نسبتا شلوغ بوده است.پس از سفر حنیف اتمر، سرپرست وزارت خارجه افغانستان به تهران، هفته گذشته، عباس عراقچی معاون وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران به کابل سفر کرد.هرچند که رسانه ها، سفر عراقچی به کابل را در راستای اجرایی کردن سند جامع همکاریهای راهبردی دو کشور و نیز توسعه همکاریهای اقتصادی و امنیتی اعلام کردند اما به نظر میرسد که این موارد، فقط بخشهای رسمی سفر را تشکیل میدهد.تقریبا همزمان با سفر عراقچی به کابل (طی هفته گذشته) دو کنفرانس بینالمللی صلح برای افغانستان برگزار شد و زلمی خلیل زاد به عنوان نماینده ویژه آمریکا در مذاکرات صلح نیز با سفر به کشورهای آسیای میانه و پاکستان، پیگیر مذاکرات صلح بین الافغانی بود.
شتاب تند تحولاتی که درخصوص مسئله صلح در افغانستان در جریان است این گمانه را به شدت تقویت کرده که به زودی، مذاکرات مستقیم طالبان و شخصیتهای سیاسی افغانستانی آغاز میشود. با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، انتظار میرود طرف آمریکایی با هدف استفاده از مسئله افغانستان به عنوان یک برگ برنده برای ترامپ در انتخابات، تلاشهای خود برای نهایی شدن صلح با طالبان را افزایش دهد.با این که هفته گذشته، سهیل شاهین سخنگوی دفتر طالبان در قطر، آمریکا را به نقض مفاد توافق نامه صلح میان دوطرف و حمله مستقیم نیروهای آمریکایی به مواضع طالبان در چند ولایت متهم کرد اما ظاهرا طالبان همچنان از وضعیت موجود راضی هستند.طرف آمریکایی نیز با چشم پوشی از توسعه فعالیتهای نظامی طالبان ـ از جمله حمله سنگین نیروهای طالبان به مرکز استان سمنگان در هفته گذشته ـ نشان داده که از شرایط کنونی و قدرت یافتن طالبان، نگران نیست بلکه با آن، هم آواست.
طالبان تا این لحظه، از هیچ یک از خواستههای اولیه خود در مذاکرات صلح با آمریکا کوتاه نیامدهاند. به صورت مشخص، طالبان تا کنون، نپذیرفتهاند که وارد ساختار حکومت فعلی شوند بلکه همچنان بر ایده امارت اسلامی به عنوان شکل حکومت آینده افغانستان تاکید دارند. آنها همچنین تا این لحظه، نپذیرفتهاند که با مقامات دولت افغانستان، به عنوان مقام رسمی دولتی پشت میز مذاکره بنشینند بلکه تصریح کردهاند که با مقامات رسمی حکومت، فقط در قالب شخصیتهای ملی و سیاسی گفتوگو خواهند کرد.به نظر میرسد آمریکا نیز اصراری بر حفظ نظام حکومتی مستقر در کابل و نیز آن چه دستاوردهای دموکراتیک 20سال گذشته نامیده میشود ندارد و طالبان نیز رفته رفته، با تحکیم موقعیت خود و سکوت آمریکا، با اعتماد به نفس بیشتری، در صدد تحمیل خواستههای خود هستند.تغییر ساختار حکومت از جمهوری به امارت که طالبان به دنبال آن هستند، فقط از سوی طالبان و آمریکا مورد تایید و حمایت است و در این بین، دولت افغانستان و کشورهای منطقه، به شدت با ایجاد دگرگونی اساسی در ساختار حکومت افغانستان مخالف هستندو به رغم علاقه مند بودن آنها به ایجاد صلح در افغانستان خواهان حفظ وضعیت سیاسی موجود و ملحق شدن طالبان به همین نظام هستند.
اکنون به نظر میرسد موضوع جدی اختلاف دولت افغانستان با آمریکا و حتی قطر به عنوان میزبان مذاکرات پیشین در مذاکرات صلح، عمدتا متمرکز بر همین مسئله مهم است.اختلافات عمیق میان کابل و واشنگتن، کابل را مجبور کرده تا جذب همکاریهای منطقهای برای حل بحران افغانستان را در دستور کار خود قرار دهد.حنیف اتمر سرپرست وزارت خارجه افغانستان اظهار کرد 12 کشور، آمادگی خود را برای میزبانی مذاکرات صلح بین الافغانی اعلام کردهاند.
تلاش دستگاه دیپلماتیک افغانستان برای کشاندن پای دیگر کشورها به مذاکرات صلح احتمالا تنها به منظور خارج کردن انحصار مدیریت مذاکرات از دست آمریکا و قطر ( به عنوان متحد غیر رسمی آمریکا در مسائل افغانستان) است.محمد اشرف غنی رئیسجمهور افغانستان، تنها راه بقاء حکومت خود در قالب جمهوری اسلامی افغانستان را اکنون در گرو خروج از سایه آمریکا و جلب حمایت کشورهای منطقه و از جمله جمهوری اسلامی ایران جست و جو میکند و شاید به همین دلیل مهم، با این که در سالهای گذشته، شخص غنی و نیز اتمر به عنوان یکی از مدیران ارشد حکومت افغانستان روابط صمیمانهای با جمهوری اسلامی ایران نداشتهاند اما اکنون در یک چرخش استراتژیک، به موقعیت موثر همسایه غربی در معادلات داخلی کشور توجه نشان میدهند.
با این حساب، میتوان این گونه استنباط کرد که در ترافیک سفرهای مقامهای دیپلماتیک دو کشور، آینده سیاسی افغانستان، بیش از سند جامع راهبردی اهمیت دارد و باید دید آیا کشورهای منطقه و نیز جمهوری اسلامی ایران، اکنون که در یک همسویی کامل با کابل قرار گرفتهاند، میتوانند از فرصت به دست آمده برای پیشگیری از آسیبهای طراحیهای آمریکایی ـ قطری برای افغانستان، حسن استفاده را بکنند یا خیر؟
بروز علائم حیاتی در جامعهای محتضر
علیرضا صدقی در روزنامه ابتکار نوشت:
بدون تردید جامعه ایران در زمره پیچیدهترین جوامع بشری در عصر مدرن محسوب میشود. در زمانهای که بسیاری از معادلات و مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رمزگشایی شده و در بستری جهانی با پیوستهای ارتباطی وسیع تعریف میشوند، پیرنگهای موجود در جامعه ایران که یک پای در سنت و یک پای در مدرنیته دارند، به هیچ عنوان قابل طرح و تبیین نیستند. هم از این رو است که در موقعیتهایی ویژه و خاص مجموعه کنشها و واکنشهایی در جامعه ایران بروز میکند که امکان ردیابی آنها در قوارههای معمول و متداول اجتماعی وجود ندارد.
در چنین بستری است که جامعه ایران در حالی که به نظر میرسد آرامآرام تمام علائم حیاتی خود را از دست داده و میرود تا مرگ اجتماعی را تجربه کند، به ناگاه علائمی حیاتی از خود بروز میدهد که یکسره همه تحلیلگران را شگفتزده و متحیر میسازد. این جامعه میتواند در سکرات موت نشانههایی حیاتی، پرنشاط و شفاف را به جامعه جهانی مخابره کند و در این رهگذر بسیاری از تحلیلهای مفروض را دستخوش دگرگونی و دگردیسیهایی اساسی کند. در این هنگامه است که روندها و فرآیندهای پیچیده در جامعه ایران بار دیگر نشان میدهند که گویی هنوز تا رمزگشایی از این جامعه فاصلهای بعید و شکافی سترگ وجود دارد.
سامان دادن سه کارزار جدی و جهانی در شبکههای اجتماعی در روزهای اخیر که همگی مربوط به ایران و افغانستان بودند، نمونه و نشانهای از مفروضات پیشگفته است. مفروضاتی که ثابت میکند جامعه ایران علیرغم همه مشکلات صعب و سختی که دارد، کماکان امکان ظهور و بروزی جهانی را از کف نداده است. ایرانیها در این سه کارزار نشان دادند که هم نسبت به مسائل کلان داخلی دچار بیحسی مطلق نشدهاند، هم ظرفیت شبکههای اجتماعی را به نیکی دریافتهاند، هم نسبت به همسایگان و به طور خاص همسایه شرقی کشور بیتفاوت نیستند و از همه مهمتر در مناسبات داخلی حافظه تاریخی خود را تقویت کرده و نسبت به بسیاری از موضعگیریهای جریانهای معاند اجتماعی موضع و طرفیت دارند.
این ویژگیها از جامعهای پویا، توسعهمحور و سرزنده و شاداب توقع میرود. حال آنکه جامعه ایران واجد هیچ یک از این ویژگیها نیست. اجتماعی که طی سالیان اخیر سرخوردگی، یاس، هرمان و افسوس جمعی را در سطوح مختلف تجربه کرده، سکوت را بر گفتوگو و تحمل را بر مدارا ترجیح داده است، چطور میتواند به یکباره حیاتی پرنشاط و اثربخش را در سطح بینالمللی بازتاب دهد.
دلیل این امر هر چه که باشد و موافقان و مخالفان این کارزارها از هر منظر و موضعی که موضوعات را تحلیل کنند، نباید از کنار این علامت حیاتی در جامعه ایران به سادگی عبور کرده و آن را نادیده انگارند. چه اینکه همین کارزارها ـ حتی به شکل اعتراضی آن ـ میتواند بسیار امیدآفرین و ارزنده تلقی شود. به دیگر بیان، این علائم نشان دادند که جامعه ایران گرچه خسته، بیمار، کلافه، سر در گریبان و ملتهب و مایوس، اما هنوز زنده است و میتوان نسبت به ادامه حیات آن امیدواریهایی جدی داشت. چرا که طرفیت داشتن یک جامعه، عدم بیتفاوتی در سطوح مختلف آن، شکلگیری موضوع و سوژهای جهت وفاق و همدلی و طرد عناصر بدکاره در ساحت کنشهای اجتماعی، خبر از یک جامعه در حال شدن میدهند.
از این رو به نظر میرسد باید این جامعه بیمار را بیش از گذشته مراقبت کرده و نسبت به ادامه حیات آن امیدوار بود. هر چند ممکن است برخی از کنشگران سیاسی و اجتماعی در برابر برخی از مطالبات مطرح شده در این کارزارها احساس شکست داشته باشند، اما بیگمان احیای جامعه ایران در بلندمدت و در سطح ملی برای تمامی کنشگران سیاسی و اجتماعی در هر سطحی اتفاق و رویدادی میمون و نویدبخش تلقی میشود.
همه مخالفان همکاری ایران و چین
محمدجواد اخوان در روزنامه جوان نوشت:
با انتشار سند پیشنویس برنامه همکاری بلندمدت ایران و چین، موج رسانهای گستردهای به راه افتاد که حاکی از تلاش جریانی سازمان یافته برای مقابله و یا به نتیجه نرساندن این برنامه همکاری بود. در این راه از ابهامات موجود در ذهن برخی نخبگان و افکار عمومی نیز سوءاستفاده شد. طبیعی است که موشکافی این برنامه و اسناد آن مجالی مجزا و مبسوط میطلبد که در حوصله این سطور نیست، اما در یک نگاه اجمالی میتوان یک دستهبندی ساده از مخالفان و منتقدانی که در برابر این برنامه همکاری به اظهار نظر پرداختهاند، ارائه داد.
۱- پررنگترین و برجستهترین مخالفان جدی و تمام عیار برنامه سران کاخ سفید و پادوهای رسانهای آنها در شبکههای فارسی زبان و ... هستند که میترسند وجود چنین برنامهای تمام تلاشهای چندین ساله برای معماری سلسله تحریمهای پیچیده و هوشمند را علیه کشورهای مستقل همچون ایران و چین بر باد دهد. طبیعی است که در صورت موفقیت این الگو برای شکست یکجانبه گرایی امریکایی، میتوان انتظار داشت که بلوکی از کشورهای مستقل و مخالف امریکا در کنار یکدیگر شکل گرفته و به اصطلاح «عنان کار از کف کدخدا خارج شود.»
عصبانیت واشنگتن از چنین امری کاملاً طبیعی است و البته عجیب نیست جیغ پادوهای رسانهای -که نان برهم زدن آرامش ایرانیان را میخورند- در آید.
اما به جز مخالفانی که منافعشان به سلطه امریکا گره خورده است، دو گروه دیگر نیز هستند که احتمالاً در شمار منتقدان برنامه اعلامی قرار گیرند:
۲- طیفی از منتقدان داخلی برنامه همکاری اعلام شده و به طور کلی توسعه روابط با قدرتهای غیر غربی، شامل نخبگان و برخی شبه روشنفکرانی هستند که به لحاظ بنیادین به غرب گرایش دارند و به طور کلی باور آنها بر این است که نظامی سلسله مراتبی بر جهان حکمفرماست و «توسعه» بدون حمایت «کدخدا» امکان پذیر نیست. در باور اینان «وابستگی» یک الزام نهادی در جهان سوم است و افراد چارهای جز وابستگی به شرق و غرب ندارند و بر اساس پارادایم ذهنی خود هرگونه توسعه روابط با کشورهای شرقی، چون روسیه و چین را در مسیر وابستگی تحلیل میکنند. با توجه به پارادایم نقش بسته بر اذهان اینان، توسعه بدون وابستگی به غرب و یا شرق امکان پذیر نیست و از آنجایی که غرب چه به لحاظ فناوری و چه به لحاظ قدرت علمی و سیاسی فعلاً بر شرق تفوق دارد، بر شرق مرجح است. بر این اساس است که طیفی از اینان در طی سالهای گذشته به هر بهانهای تلاش کردهاند جمهوری اسلامی ایران را متهم به وابسته شدن به شرق و روسیه کنند و با شعارهای مضحکی، چون «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین»، سعی نمودهاند شعار «مرگ بر امریکا» را به حاشیه ببرند.
مشکل طیف وسیعی از این گروه از نخبگان -که متاسفانه در برخی مسئولیتهای حساس اجرایی نیز رشحاتی از گرایش به چنین دیدگاهی وجود دارد- همان است که ۴۰ سال پیش امام راحل عظیمالشأن آن را پیشبینی نمود: «ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سر سپردگانی میباشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمیشوند.»
۳-، اما آخرین دسته از کسانی که در فضای رسانهای و تحلیل پرسشها و ابهاماتی درباره «برنامه همکاری ایران و چین» مطرح کردند، افراد دلسوزی هستند که سودمند بودن توسعه روابط اقتصادی و راهبردی با کشورهای دوست و غیرمتخاصم را درک کرده و ترجیح شرق بر غرب را با وابستگی اشتباه نمیگیرند. اما به دلایلی، چون نوبودن موضوع و عدم اطلاع رسانی شفاف نسبت به ابعاد این برنامه، وجود ابهامات در خور اصلاح در مفاد برنامه و برخی انتقادات به پیشینه عملکرد برخی شرکتهای چینی در کشور و... انتقادات و پرسشهایی را مطرح کردهاند که بعضا شایسته بررسی و مداقه است. طبیعی است که بررسی فنی و دقیق این برنامه و توافقات دوجانبه پیرامون آن نیازمند فضایی کارشناسی و به دور از هیاهوی رسانهای است و با توجه به بلندمدت و راهبردی بودن این برنامه، ضروری است که در فضای نخبگانی و افکار عمومی کشور، شفافسازیهای لازم صورت گرفته و به ابهامات پاسخ منطقی و متقن داده شود.
روشن است که تجربه تلخ فضاسازی کاذب برای تحمیل برجام که به تصویب ۲۰ دقیقهای آن در صحن علنی مجلس انجامید و اکنون تبعات این «خسارت محض» گریبانگیر کشور شده است، در هیچ توافق خارجیای با هیچ جای دنیا نباید تکرار شود. اما فضای نقد و تحلیل برنامه باید در بستری قانونی و به دور از فشار سیاسی کاخ سفید و پادوهای رسانهایشان و یا جنجال آفرینی دگماندیشانی که تنها راه نجات کشور را تسلیم محض به نظام سلطه میدانند، این مهم صورت پذیرد. انتظار میرود که هم نهادهای مسئول در مورد مفاد و ابعاد پیوستار این برنامه شفافسازی بیشتری نمایند و مسیر پیش روی بررسی و تصویب آن را روشن سازند. در مقابل نخبگان دلسوز نیز با درک اهمیت این برنامه در آتیه کشور و بلکه جهان، پیشنهادهایی در تقویت و انطباق هرچه بیشتر آن با منافع ملی جمهوری اسلامی ایران ارائه دهند.